-
آخرین یادداشت
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 12:19
دیگه دلیلی برای نوشتن تو این وبلاگ ندارم .. یک ماه که زندگی ندارم دل از همه چیز بریدم پایه زندگیم رو از دست دادم دیگه کسی رو ندارم که برام دل بسوزونه درسته که هنوزم عاشقشم ولی الان دیگه همون اندازه که عشق تو دلم دارم نفرت هم دارم بعد از پنج سال با هم زندگی کردن حالا حکم من تنهاییه دیگه به این نتیجه رسیدم که بی وفایی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مردادماه سال 1384 01:56
بر سر قبر من گریه نکنید … من آنجا نیستم … من آنجا نخوابیده ام من بادی هستم که می وزم من الماسی در برفم که میدرخشم من نوری هستم در گندمزارها من باران نرم پاییزم هنگامی که در بامداد آرام بیدار میشوید روح من همچون کبوتری آرام بال میگشاید من ستاره ای نورانی در شبم بر سر قبر من گریه نکنید … من آنجا نیستم … من نمرده ام خودم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 مردادماه سال 1384 02:06
شب سردی است و من افسرده راه دوری است و پایی خسته تیرگی هست و چراغی مرده میکنم تنها از جاده عبور دور ماندن ز من آدمها سایه ای از سر دیوار گذشت غمی افزود مرا بر غمها ... دلم گرفته خیلی دلم گرفته چند شبه کارم شده گریه بدون اشک ... بعد از ۵ سال دوستی زندگیم یه هم خورد رابطمون به هم خورد آره به همین سادگی ... ۵ سال با هم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 خردادماه سال 1384 03:17
خدای من زیبایی باران ، صدای باران ، رعد و برق تنها و دل تنگ پشت پنجره کتاب عشق را ورق زدم اول آن با یار شروع میشد یار من زیباییت همچون آسمان بیکران مهربانیت به مانند خدا ... ... زبان من از توصیف یار باز میماند همچنان دل من هوای یار میکند همچنان ... چه کنم که مرحمی نمیشناسم برای دل تنگ جز بودن یار چشم من امشب هم ببار...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1384 19:19
گل من کمتر گلایه کن ابر غصه ابدی نیست بزار آسمون بباره گریه هم چیز بدی نیست حرف همیشگی تو گلایه از غصه ها حرف همیشگی من گفتن از زخم دل از تنهایی از تنگی دل از حصرت گذراندن شبی با هم ... هجوم دل تنگی ها وتو تنها مرحم تنهایی های من ... شنیدن صدای تو امید زندگی من گوش شنوای تو مرحم دل خسته من خوابیدن در آغوش گرم تو آرام...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 اسفندماه سال 1383 18:15
... دلی داشت عاشق لبی داشت خندان خانه دلی داشت با صفا عشقی داشت پر از امید و آرزو رویاهایی داشت باور نکردنی دلی داشت شاد و لبی داشت خندان آسمان دلش آبی بود و باغ دلش بهاری بود زندگی برایش بهشت عاشقانه بود عشق در وجودش آتش گرفت رویاهایش همه بر باد رفت و باغ دلش سوخته شد آسمان قلبش پر از ابرهای سیاه سرگردان غم و غصه شد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1383 17:09
به یاد روز آشنایی روز شاد در آغوش کشیدنت و روز تلخ جدایی در آینده ... امروز روز غم است زندگی را آنچنان که فکر میکردم نمیتوان گذراند چه خوشبخت است بچه ای که در بدو تولد لبخند به لب دارد پوزخندی به دنبا میزند او از آینده اش با خیر است ... و من من در این دنیا جز عاشق بودن چیز دیگری نمیخواهم چون زندگی بدون عشق بی معناست...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 بهمنماه سال 1383 01:18
تو را دیدم و امیدی دوباره گرفتم. احساس عجیب در من رویید که سرچشمه اش تویی. بی تو بودن را به خاطر با تو بودن دوست دارم.در کنار تو بودن زیباست چون با تو آرامش عجیبی می یابم و همه غم های تنهایی ام را فراموش میکنم ، تو ابری هستی که آسمان تنهایی های جزیره زندگی ام را میپوشانی و باران محبتت بر من می بارد. براستی زندگی چنان...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 دیماه سال 1383 01:27
تنهامو دل تنگ دلم از همه چیز گرفته از عشق .. از چشم های دوست جدیدم از کار زندگی تنهایی تفریح ........... الان بیشتر از هر موقعی احتیاج به گریه دارم .. تنها چیزی که میتونست موقتا حال منو درست کنه ولی از اشک هم مینالم که همراهیم نمیکنه دلم لک زده برای گریه کردن دلم میخواد آروم بشم ولی اشکم در نمیاد بغض با نهایت زورش...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 آذرماه سال 1383 10:04
من ۳-۲ هفته نیستم .. یکم کارهام زیاد شده و نمیتونم بنویسم دلم تنگ شده برای نوشتن ... بیخیال در اولین فرصت مینویسم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 آذرماه سال 1383 19:12
ای نازنین جواب معمای من تویی تنها چراغ روشن شبهای من تویی وفتی دلم گرفت از انبوه ابرها احساس آفتابی دنیای من تویی ای سرو سربلند! دلم بال و پر گرفت آواز آسمانی رویای من تویی خونم به گردنت اگر از من جدا شوی زیرا دلیل روشن فردای من تویی امشب هوای کوه و بیابان به سر زده است دست مرا بگیر که لیلای من تویی شکنجه شدن برایم چه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آذرماه سال 1383 02:15
عشق عشق می آفریند عشق زندگی میبخشد زندگی رنج به همراه دارد رنج دلشوره می آفریند دلشوره جرأت میبخشد جرأت اعتماد به همراه دارد اعتماد امید به همراه دارد امید زندگی میبخشد زندگی عشق می آفریند عشق عشق می آفریند ... و اما از عشق مردن سفریست به سوی خدا چند وقتی هست که خیلی درگیر مشکلاتم به هر دری میزنم حل نمیشه هرچی از خدا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 آبانماه سال 1383 13:34
زندگی ساعت تفریح نیست. باید به هوش بود که جغد شوم بر خانه ات ننشیند. زندگی همیشه پرواز نیست، گاه باید قفس را تحمل کرد، قفسی خالی از عشق . زندگی شاید پژمردن یک گل باشد . دیروز متولد شدیم ، امروز زنده ایم و فردا پژمرده میشویم ..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 آبانماه سال 1383 12:08
روزی که متولد شدم صدایی در گوشم طنین انداخت که میگفت: تا آخر عمر با تو هستم! پرسیدم: تو کیستی ؟ جواب داد من غم هستم و من آن لحظه گمان کردم که غم عروسکی است که ما با آن بازی میکنیم ولی حالا میفهمم که ما عروسکی هستیم بازیچه غم!!! خاموش بود و سرد، مثل نگاه درد چشمان ساکتت، انکار هم نکرد خشکید مثل گل در وادی عطش گرمای عشق...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 آبانماه سال 1383 13:21
آنگاه عاشق میشوی که جز معشوق هیچ نبینی، عطرش را از دور حس کنی و ذهنت را لبریز از خاطرات خوش کنی و پر از دیدار او، سوار بر ابرها آسمان ها را سپری کنی و جهان را در مقابل معشوق کوچک ببینی ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 مهرماه سال 1383 03:34
خیلی دلم میخواد اینجا بنویسم یه دنیا حرف دارم هنوز یه عالمه دل سوخته دارم از یه عشق سه نفره یه عشق ... یه عشق ... یه احساس معمولی ... منم که دارم اینجا میسوزم ( الان قیافم دقیقا اینجوریه ~~~> ) بغضم نمیترکه خواستم دست از وبلاگ نویسی بردارم ولی نشد ... هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی قربون خدا برم تویی...
-
خداحافظی
جمعه 20 شهریورماه سال 1383 04:32
این شاید آخرین پستم باشه اینقدر گریه کردم که دیگه به زور مونیتورو میبینم ... خودکشی .. عاشق شیرینم بودم منو از شیرینم گرفتن الان دارم باهاش چت میکنم خیلی دوسش دارم میخوام همه بدونن عاشقش بودم ... امروز با هم رفته بودیم بیرون کلی وسیله دیدیم که وقتی رفتیم سره خوونه زندگیه خودمون بخریم ... کلی نقشه ها داشتیم همرو از من...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1383 02:35
می آیم خسته، از این و آن گسسته؛ از دشتهای غم زده از پیش پونه وحشی، بر جو کنار ها و از کنار زمزمه چشمه سارها. از پیش بید های پریشان __ از خشم بادها __ می آیم از کوههای ساکت، با دره های مغموم، در های و هوی باد می آیم با گرد باد ویران کن هر آنچه به چنگش در افتاد __ زبنیاد می آیم؛ با دشنهء نشستهء دشمن به پشت من. می آیم و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 تیرماه سال 1383 03:21
تو به من خندیدی و نمیدانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من نگاه کرد سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز، سالها هست که در گوش من آرام، آرام خش خشٍ گام تو تکرار کنان، می دهد آزارم و من آندیشه کنان غرق این پندارم که چرا، __ خانه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 تیرماه سال 1383 13:46
ویکا داشت کارت های روی میز را جمع میکرد و بریدا احساس کرد وقت ملاقات رو به پایان است.اما هنوز سوال دیگری داشت. -(( امکان دارد در هر زنذگی با بیش تر از یک بخش از وجودمان ملاقات کنیم؟ )) ویکا با تلخی بارزی اندیشید: (( بله.و وقتی این طور بشود قلب تکه تکه میشود و نتیجه آن درد و رنج است. بله، میتوانیم با سه یا چهار بخش...
-
تولدم مبارک
یکشنبه 31 خردادماه سال 1383 01:16
تولدم مبارک ... من شنبه متولد شدم ولی همین الان سرم خلوت شد و تونستم بنویسم ، به همین دلیل تاریخش یکشنبه هستش . امروز ( روز تولدم ) قرار شد با عشقم و دوستش که اونم خیلی دوسش دارم ناهار بریم بیرون ... اومدن خونه ما با یه کادوی بزرگ و خوشگل ... من از شب قبلش حالم بد بود ... مثل همیشه موقعی که نباید .. میگرنم میگیره...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1383 23:53
شب است و باز هم دلگیرم ای عشــــــق به درد و زخم و غم زنجیرم ای عشــــــق بـیــا همســـایـه نزدیـک مـن بـاش که اینجا بی تو، من میمیرم ای عشــــــق و باز دوباره شب فرا میرسد ... در میان خلوت و سکوت خواستنیاش آدمها خفته اند، آنچنان معصوم که گویی بکر ترینند، ... اما با طلوع صبح فردا ،دوباره نقابها بر چهره است، کاش همه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 خردادماه سال 1383 12:58
آسمون سنگی شده خدا انگار خوابیده انگار از اون بالاها گریههامو ندیده یاده تو هر جا که هستم با منه داره عمر منو آتیش میزنه ... هی خواستم هر هفته آپدیت کنم ولی نشد خیلی دلم گرفته بود ... دیدم اگه برا کسی نگم دق ( با غ یا ق ؟ ) میکنم آدم اگه عاشق کسی باشه صاحب اون شخص میشه ؟ یا میتونه صاحب اون شخص باشه و یا احساس...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 خردادماه سال 1383 16:18
حرف های نگفته : دوباره فصل به تو رسیدن دوباره دل بستن به تو دوباره یاس و اقاقی باز یه عشق خیالی دوباره دیوانه ای تو گریهء پشت دیوار دوباره خیس عشق باز اشک ستاره یه حرف نیمه کاره دوباره یه سبد پر از شقایق دویدن و ترسیدن به تو ای قلهء نور دوباره دل عاشق من گریه های هر شب من دوری و دل تنگی عشق پاک باز هم عشق وباز هم عشق...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 خردادماه سال 1383 23:38
دلم آینه درد است، نمیدانی تو کلبه ام ساده و سرد است، نمیدانی تو بی تو سر سبز ترین خاطره ها میدانند فصلهایم همه زرد است، نمیدانی تو دیر سالی است که در دشت جنون چون مجنون دل من بادیه گرد است ، نمیدانی تو عاشقم کردی و رفتی و کنون با دل من غم عشق تو چه کرده است ، نمیدانی تو باز تکرار کنم مصرع آغازین را دلم آینه درد است،...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 خردادماه سال 1383 13:50
حدیث عشق من وتو حدیث ابر بهاری به من چه می رسد ای دوست از این همه غم و زاری؟؟ زلزله اومد گفتم شکر ... انگار ایندفه همه داریم با هم میریم و لحظه جدایی از عشقمو نمیبینم ولی ایندفه هم انگار قسمت نبود خدا جون من با این سن کمم چه بدی کردم که حالا باید اینجوری بکشم ... بهش میگم عاشقم .. میگه من دوستت دارم میگم یعنی برات...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 خردادماه سال 1383 02:11
چندی است که در سکوت فریاد شدم انگار زبند غیر ازاد شدم دیوانه مرا خطاب کردی- اکنون شیرین تو شدی منم که فرهاد شدم... کاشکی میتونستم بیشتر بگم ولی ... قلب منم مثل این داره زره زره خورد میشه
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1383 14:32
شیرین من تلخی مکن با عاشق تموم می شن گم میشن این دقایق دنیای ما ما من و تو هی نیست رو کوه دیگه فرهاد کوه کنی نیست یه روز میاد که نمی دونیم چی هستیم یار کی بودیم و عشق کی بودیم و چی هستیم شیرین،شیرینم واسه تو شدم یه فرهاد شیرین شیرینم نده زندگیمو بر باد من نمیگم فرهاد کوه کنم من تیشه به کوها که نمی زنم من عاشق تو بی تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1383 00:07
وای که چقدر سخته بالاخره یکیمون بایست کوتاه میامد ... ولی من نبودم . الان داشتیم با هم حرف میزدیم اون کنار اومد. راستش کاره خیلی بزرگی داره میکنه الان هم جوابم رو نمیده ... داره با دوستاش خداحافظی میکنه ... به خاطر من ... به خاطر من ... به خاطر من برای اینکه بهم ثابت کنه که دوستم داره بهش گفتم اگه نمیتوی نکن این کارو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1383 21:40