تولدم مبارک



تولدم مبارک ...
من شنبه متولد شدم ولی همین الان سرم خلوت شد و تونستم بنویسم ، به  همین دلیل تاریخش یکشنبه هستش .
امروز ( روز تولدم ) قرار شد با عشقم و دوستش که اونم خیلی دوسش دارم ناهار بریم بیرون ...
اومدن خونه ما با یه کادوی بزرگ و خوشگل ...
من از شب قبلش حالم بد بود ... مثل همیشه موقعی که نباید .. میگرنم میگیره
داشتم از ضعف میمردم ... خلاصه رفتیم رستوران ناهار بخوریم
۲ بار اومدن که دوربینو توقیف کنن ببرن ... به جرمه اینکه تو رستوران از خودمون عکس گرفتیم ...
بعد ناهار هم منو عشقم اومدیم خونه ما و دوستش هم رفت خونه خودشون ...
روز خوبی بود
شب هم مهمون داشتیم ... هر کی کادوی منو دید کف کرد :))
 اه ...
چقدر حرف زدم ... دارم میمیرم از خواب
۲ شبه نخوابیدم  ... برم بخوابم
راستی دوست عشقمم رفت مسافرت .. امیدوارم بهش خوش بگذره

شب است و باز هم دلگیرم ای عشــــــق
به درد و زخم و غم زنجیرم ای عشــــــق
بـیــا همســـایـه نزدیـک مـن بـاش
که اینجا بی تو، من میمیرم ای عشــــــق

و باز دوباره شب فرا میرسد ... در میان خلوت و سکوت خواستنی‌اش آدمها خفته اند، آنچنان معصوم که گویی بکر ترینند، ...
اما با طلوع صبح فردا ،دوباره نقاب‌ها بر چهره است، کاش همه در خواب معصومانه بودیم ...


آسمون سنگی شده
خدا انگار خوابیده
انگار از اون بالاها گریه‌هامو ندیده
یاده تو هر جا که هستم با منه
داره عمر منو آتیش میزنه
...

هی خواستم هر هفته آپدیت کنم ولی نشد
خیلی دلم گرفته بود ... دیدم اگه برا کسی نگم دق (‌ با غ یا ق ؟‌ ) میکنم
آدم اگه عاشق کسی باشه صاحب اون شخص میشه ؟
یا میتونه صاحب اون شخص باشه و یا احساس مالکیت بکنه ؟

دیگه خسته شدم بس که تظاهر کردم که شاد هستم
بابا گریه‌های ما همش زیره نقاب لبخند و خنده است
میخوام یه چیزیو تعریف کنم ...
پسرخاله من از شهرستان اومده بود ... تنها کسی که تونست بفهمه حال من از چی بده همین پسرخالم بود ...
اومد گفت : ببین ... ، دختر ارزش این کارارو نداره ، اخرش هم اگه سرتم براش بدی میزاره میره ...
گفتم :‌ نههههه ... من عاشق اینم ،‌ نمیتونم حتی فکرش رو بکنم که یه روز دیگه نمیتونم ببینمش ))))):
گفت: مگه من عاشق نبودم ... منم یه روزی عاشق فلان کس بودم ... همه کار هم براش کردم ... تو میدونی چرا سره عروسی دایی نیومدم ؟ تو میدونی چرا سر فوت بابابزرگ نیومدم ؟و ... ؟
همش برا این بود که به عشقم قول داده بودم که بدون هم از شهر خارج نشیم
ولی حالا چی؟ حالا گذاشته رفته ... منم روزی هزار بار به در و دیوار و خدا و پیغمبر فحش میدم که چرا از اول ما دو تا همدیگرو دیدیم ...

میدونم که یه روزی منم باید از شیرینم جدا بشم
خداااااا ... اگه قراره جدا بشیم چرا از اول عاشقمون کردی
پشیمونم ...
چرا باید اینجوری بشه ...