دلم آینه درد است، نمیدانی تو
کلبه ام ساده و سرد است، نمیدانی تو
بی تو سر سبز ترین خاطره ها میدانند
فصلهایم همه زرد است، نمیدانی تو
دیر سالی است که در دشت جنون چون مجنون
دل من بادیه گرد است ، نمیدانی تو
عاشقم کردی و رفتی و کنون با دل من
غم عشق تو چه کرده است ، نمیدانی تو
باز تکرار کنم مصرع آغازین را
دلم آینه درد است، نمیدانی تو
سلام قشنگ بود مرسی و خسته نباشی
بیا پیشه ما
در شب هجران چراغم غیر شمع ماه نیست...آن هم از بخت سیاهم گاه هست وگاه نیست...زیبا بود...چشم براه حضور سبز تو:سحــــــــــــــــر
سلام..قشنگ و زیبا بود..
آقای دکتر، ما خوب می شیم؟
چرا ماتت برده؟
خیابان ها پر از آدم هایی است که به دید و بازدید می روند
رخت های عیدمان کجاست؟
ما هم می توانیم نونوار کنیم و راه بیفتیم
مثل همه!
تو لب هایت را رژ می مالی
و من گره کراواتم را سفت می کنم
آن وقت تو بازویت را خم می کنی
تا من دست در بازویت کنم و به روی رهگذران لبخند بزنم!
این مهم نیست که آدم واقعا خوشبخت باشد
خوشبخت آنهایی هستند که
ادای آدم های خوشبخت را در می آورند
ومن و تو
می توانیم در این روزهای پرازدحام نوروزی
ادای آدم های خوشبخت را درآوریم
و به ریش بدبخت هایی که خندیدن یادشان رفته- بخندیم!
سلام ...
خوبی عاشق جان...
عشقت حتما میدونه چون از چشم های یه عاشق همه چیز پیداست .
همیشه عاشق بمانی
دوست تو امیر
سلام تشکر که اومدی نظر دادی.
در ضمن وبلاگ خوبی داری و شعرقشنگی بود موفق باشی.
سلام داداشم..شعرت قشنگ بود.عین خودت...شا باشی و بهاری..بدرود